معنی سرما بخاردن - جستجوی لغت در جدول جو
سرما بخاردن
سرما خوردن، سرماخوردگی
ادامه...
سرما خوردن، سرماخوردگی
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر سرما خوردن
سرما خوردن
متاثر شدن از سرما زکام کردن
ادامه...
متاثر شدن از سرما زکام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سرما خوردن
زکام شدن، چایمان کردن
ادامه...
زکام شدن، چایمان کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سر بخاردن
برگرداندن نظر و رأی کسی، مشورت کردن، دچار سرزنش و سرکوفت
ادامه...
برگرداندن نظر و رأی کسی، مشورت کردن، دچار سرزنش و سرکوفت
فرهنگ گویش مازندرانی